رادین جونمرادین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

قشنگ ترین بهانه زندگیم

سیسمونی

ناز پسرم، خانم دکتر مهربنتون گفتن آقا پسر خوشگل ما، دلش برای همه تنگ شده و  قرار یکم زودتر بیاد . اولش یکم هول شدم ولی چون من و مادر جون و پدرجون و خاله نسیم و خاله نیلوفر و  بابایی از مدت ها قبل تدارک سیسمونی رو دیده بودیم، همه چی به نحو عالی آماده شد. راستشو بخوای از اردیبهشت ماه شروع کردیم و با مادر جونت  با وسواس تمام و با کلی عشق همه وسایلتو خریدیم . وقتی خریدارو می آوردم خونه کلی ذوق می کردم  تا مدتها نگاهشون می کردم. حالا که قرار شده بود تو زودتر بیای پیشمون سریع دست بکار شدیم پدر جون تخت و کمدت آورد و روز جمعه همگی با هم کارهای اتاقت رو تکمیل کردیم. دست همشون درد نکنه واقعا" زحمت کشیدن و سنگ تموم گذاشتن و ...
22 مرداد 1393

برای رادینم

به نام آنكه تمام هستي ما در دست اوست.   پسرعزیزم این وبلاگ یه دفتر خاطراته، از آنجا که تمام لحظه هايي که با تو دارم براي من شيرين و زيباست، مي خواهم هميشه در خاطرم بماند‌، تا بعدها تو هم بخوانی و از شيرينی دنيای كودكی ات بی خبر نباشی و ديگران نيز در لحظات زيباي ما شريک باشند. رادین عزيزم تمام احساسم را برایت می نویسم و تقدیمت می کنم امید دارم شادیهایت را ببینم. دوستت دارم . فرشته قشنگم 11 ماه و 14 روز از تولدت گذشته و من از امروز شروع به نوشتن می کنم اميدوارم اين تاخير رو بر من ببخشي ولي خستگي و قبولی من در ... همزمان با تولد شما مزيد علت بوده. عزيزم، من و بابات تویه روز قشنگ تابستونی 6 ام شهریور سال 85 که مصادف...
21 مرداد 1393