مسافرت شمال
بعد از یه مدت کار و روزمرگی دلم یه مسافرت می خواست از این طرف هم وقت زیادی نداشتیم چون ماه رمضون در پیش بود. خیلی هم دوست داشتم الان که پسر گلم بزرگتر شده با دریا بیشتر آشنا بشه و ازش لذت ببره. این بود که تصمیم گرفتیم تعطیلات آخرهفته را به شمال و تفریحات شمال اختصاص بدیم که خوشبختانه همسفر بودن با پدر جون و مادر جون ، خاله نسیم، خاله نیلوفر و عمه لیدا و عمو حبیب (عمه و شوهر عمه مامان نازیلا) و عمو غلامرضا (عموی مامان نازیلا) لذت سفر را صدچندان برابر کرد و حسابی به هممون خوش گذشت . سه شنبه (19مرداد 94) ساعت 9 صبح به سمت شمال حرکت کردیم. برخلاف انتظارم رادین عزیزم تو راه خیلی اذیت نکرد نصف راه که خواب بود و ب...
نویسنده :
مامان نازیلا
12:38