سال 93 تمام شد
پسر عزیزتر از جانم سال 93 با تمام خوبیها و بدیهایش با تمام مشکلات و سختی هایش رو به پایانه و چیزی نمانده تا آمدن بهار و من همچنان مات و مبهوتم که این یکسال چطور گذشت! آقای کوچک فقط می دونم همین که باشی، بهار هم هست. دیگر چه رسد به اینکه حرف بزنی، راه بروی، بخواهی، بدوی!
اصـــــلا" بهار، یعنی تو...
گل خوشبوی من آرزوم اینه که
" ﻣﺮﺩ " باشی !
ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻧﯿـﺎﺯ ﺩﺍﺭد !
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺵ ؛ ﻧـــﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺟﺴﻤﺖ !
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺵ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﺖ ، ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ، . . . !
ﻣﺮﺩاﻧﻪ ﺣـﺮﻑ ﺑﺰﻥ، ﻣﺮﺩاﻧﻪ ﺑﺨﻨﺪ، ﻣﺮﺩاﻧﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ، ﻣﺮﺩاﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯ، ﻣﺮﺩاﻧﻪ ﺑﺒﺨﺶ، . . . !
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺵ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﮑﻦ ؛
ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺩﺭ ﺣﻖ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﮐﺮﺩﻩ ...
ﻭ ﺑه تو ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩﻩ .....
ناز پسرم بدون
برای خوشبخت بودن، فرش قرمز لازم نیست.
دفتری پر از ورق، نمره بیست، یا اسکناس های دویست، لازم نیست.
لباسی پر از طلا، لازم نیست.
به خدا، لازم نیست!
برای خوشبخت بودن، آغوش گرم یک مادر کافیست.
برای خوشبخت بودن، یک احساس کوچک خوشبختی کافیست...!
دوستت دارم، قــدر مهربانیِ خدا...
مادرت نازیلا 27 اسفند 1393