یک روز شیرین
زندگي دفتري از خاطره است
چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم
آنچه باقیست فقط خوبى هاست…
رادین من! شاهزاده من!
دیگه شدی یه پسر ناز شیطون بلا، شلوغ میکنی در حد تیم ملی. پسر عزیزم مخوام از روزای قشنگ 10 ماهگیت برات بنویسم .
آقا رادین از اونجاییکه مامان نازیلا و بابایی هر دو کارمند هستن و صبح زود میرن سر کار، شما گلم هم به زود بیدار شدن عادت کردی و اکثر صبح ها همزمان با ما بیدار می شی و این طوری صبح مامان نازیلا، با خنده های شیرینت آغاز می شه، البته ناگفته نمونه که بعضی وقتام توخوابی، این جور وقتها پتو پیچ شده تحویل مادر جون فرشته مهربون می شی. اینجوری روز شما شروع میشه. مطالبی که برات می نویسم مادر جون و خاله ها تعریف کردن.
ساعت 7:30 صبح پدر جون و مادر جون منتظر آقا رادین هستن. بازیها و شیطنت های شما از همون اول صبح شروع می شه. آقا رادین می ره بغل پدرجون و از اونجا دیگه بغل هیچکی نمیره . با پدرجون کلی بازی و سر وصدا میکنن و سی دی زبان می ذارن و صداشو بلند می کنن و با اون شروع به خوندن ورقصیدن میکنن و به این ترتیب خاله ها رو از خواب بیدار می کنن بعدم رادین جون میره رو شونه های پدر جونش وکل خونه رو میگردن .
آخر سرم با خاله نیلوفر و مادر جون می رن پدر جونو می رسونن سر کار البته آقا یه شیطنتایی هم تو ماشین می کنن مثلا سایه بان ماشین خاله نیلوفر رو در اقدامی متبحرانه می کنن، خلاصه وقتی می رسن خونه کلی خسته هستن و یکی دو ساعتی می خوابن.
وقت نهار رسیده ، پسر گلمم اومده مثل خوشگل آقا ها نشسته تا نهارشو نوش جون کنه البته باید بگم که آقا همیشه این جوری نیست، یه وقتایی باید مادر جون یه ساعت دنبالش بدو تا رادین غذاش بخوره. بعدش هم خاله نیلوفر زحمت می کشه تمام قطره های آقا رادین میدن.
هزار ماشالا رادین یه جا بند نمیشه همش در حال رفتن از این اتاق به اون اتاقه. مدام در حال رفت آمد از آشپزخونه به پذیراییه . از دیوار صافم میره بالا و به همه جا هم سرک میکشه زیر مبل زیر میز زیر صندلی غذا خوری زیر هر چیزی که فکرش رو بکنی. بعدم میره توی اتاق خواب درتمام کشوهاشو باز میکنه و تمام وسایلای خاله ها رو بهم می زنه. علاقه شدیدی هم به کندن موهای خاله نیلوفر داری وکلی هم میخنده البته بگم رادین مادر جون و خاله ها رو هم بوس می کنه نوازش میکنه براشون حرف میزنه ، آواز می خونه ، دست می زنه نای نای می کنه سر سر می کنه و کلی کار قشنگ دیگه و این جوری دل خاله ها رو می بره و خاله نسیم هم از شما عکسای قشنگ می گیره که به یادگار بمونه دستشون درد نکنه.
مامان نازیلام تو این فرصت چند بار زنگ میزنن و حال پسر خوشگلشونو می پرسن و رادینم به تلفن جواب میده و تو بغل مادر جون با مامانش کلی تلفنی حرف میزنه .
بعد همه این شیطنتها دو باره وقت خواب می شه و مادر جون آقا رادین ساندویچ می کنه، رادینم که عاشق ساندویچ شدنه از خنده غش می کنه و کیف می کنه و آخر سرم روی پای مادر جونش می خوابه.
عصر که میشه میدونه که خاله نیلوفر مسوول گردش و بیرون رفتنه و با هاش خوش میگذره. معمولا عصر ها با مادرجون و خاله ها میری بازار و خرید و خوش گذرانی و شما کل مدت که بیرون از خونه هستی خوشحالی ... اینجام که رفتی ساندویچ نوش جان کنی.
وقتي هم مامان نازیلا میاد دنبالت حسابي ذوق ميكني و هیجان زده میشی اولش محكم بغلت ميكنم بعد تو حسابي خوشحال ميشي کلی مامانو بوس می کنی. بقیه شبم تو خونه یا از سرو کول بابایی بالا میری و گازش می گیری یا به مامان نازیلا می چسبی یا مشغول شلوغ کاری هستی تا خوابت بگیره و آروم بخوابی.
زندگي کن و لبخند بزن
به خاطر آنهايي که با لبخندت زندگي مي کنن
از نفست آرام مي گيرند
و به اميدت زنده هستن
وزن و قد 10ماهگی پسر عزیزم وزن: 200/9 کیلوگرم قد: 75سانتی متر