16 ماهگی
تمام
نفسهای دیروز و امروزم و فردایم تقدیم تو...
پسر نازنینم ، عشق ناتمام من ، بهونه ی زندگی ام 16 ماهگی ات مبارک . رادین جون اینروزا هوا خیلی سرد شده. شب یلدا هم از راه رسید. شب یلدا طولانی ترین شب سال، آخرین شب پاییز و مقدمه ای بر زمستان. امسال شب یلدا مصادف با شهادت امام حسن و رحلت پیامبر بود به خاطر همین ما جشن شب یلدا نگرفتیم . اما شما پسر دوست داشتنی من یه مهمون خوشگل داشتی که از راه دور اومده بود . جناب آقای فک آبی . خاله نسیم و خاله نیلوفر برای فک آبی دعوت نامه فرستاده بودن و ایشون هم فقط بخاطر شما گلم اومده بود تا شب یلدا پیش شما پسر عزیزم باشه . یلدات مبارک .
هر روز شاهد کسب یه مهارت جدید از پسر قشنگمون هستیم. دیگه همه ی چیزهای دور و برت رو می شناسی. مثل لباسهای خودت .وقتی میگم رادین برو لباسهات رو بیار آماده بشیم بریم بیرون می ری و لباسهات میاری یا وقتی میگم رادین جون کنترل تلویزیون رو بیار و برای ما تلویزیون روشن کن فوری این کارو انجام میدی. تازه یاد گرفتی دماغت رو هم میگیری . الهی من قربونت برم با اون شیطونیهای بامزه ت. عزیز دلم فقط ما موندیم این جیغای بنفشو از کجا یاد گرفتی !هروقت اراده کنی یه اتفاقی بیافته چندتا ازین جیغا میزنی و بعدشم محکم پاهاتو می کوبی روی زمین می خوای همه رو تسلیم خواسته هات کنی! قربون قلدریات برم من خیلی دوست دارم.
خدایا به خاطر لمس تمام این لحظات شیرین پسرم تو را شکر میکنم
خدا جون برای قد کشیدنش.. راه رفتنش.. سلامتیش.. شیطنت هاش تو را شکر... الحمدالله